حرف های عاشقانه گفتنی است
شعرها شنیدنی است
قصه های عاشقانه خواندنی است
عکس های عاشقانه دیدنی است
این عشق، فقط شنیدنی و خواندنی است مجموعه 19 عکس عاشقانه غمگین

[ 29 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 4:59 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

گاهی زن مجنون می شود ...

و مرد لیلی ...!!!

خنده های روی لبانشان را ببین!!
 
 
ما و مجنون درس عشق از یک ادیب آموختیم

او به واقع گشت عاشق ما به واقع سوختیم
مجموعه 19 عکس عاشقانه غمگین
[ 29 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 4:56 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

عاشق

چه عاشقانه است این روز های ابری...
چه عاشقانه است قدم زدن زیر باران غم تنهایی...
چه عاشقانه است شکفتن گل های اقاقیا...
چه عاشقانه است قدم زدن در سرزمین عشق...
و من
چه عاشقانه زیستن را دوست دارم...
عاشقانه لالایی گفتن را دوست دارم...
عاشقانه سرودن را دوست دارم...
عاشقانه نوشتن را دوست دارم...
عاشقانه اشک ریختن را...
عاشقانه خندیدن را دوست دارم...
دفتر عاشقانه ی من پر از کلمات زیبا در نثار
بهترین و عاشقانه ترین کسانم...
و من
عاشقانه می گِریَم...

مجموعه 19 عکس عاشقانه غمگین

[ 29 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 4:54 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

راه عاشقی

اگر می خواهی عاشق شوی قلب را آماده حرفهای صادقانه کن…
اگر می خواهی عاشق شوی با اراده کامل به عشقت بگو که دوستش داری…
اگر می خواهی این عشقت برای همیشه پایدار بماند دروغ و نیرنگی را از صحنه عاشقی ات پاک کن…
اگر می خواهی به عشقت برسی احساسات را از وجودت دور نگه دار و سعی کن از ته دلت عاشق شوی…
اگر می خواهی عاشق شوی بیا و تا آخر راه عاشق باش…
با صداقت با یکرنگی با یکدلی…
بیا و برای رسیدن به عشقت با سرنوشت مبارزه کن با سختی ها مقابله کن…
اگر می خواهی به عشقت برسی درد و دلهایت را صادقانه به عشقت بگو…
به ظاهر نگو که دوستش داری از تمام وجودت بگو که دوستش داری… نیازی به فریاد نیست از ته دلت بگو عاشقی…
اگر می خواهی عشقت پاک و مقدس بماند بی ریا عاشق شو…
نیازی به ابراز احساسات با کلمه های احساسی نیست…
تنها باید نسبت به عشقت و دوست داشتنت پایدار باشی تا بتوانی به آنچه که می خواهی برسی…
تنها از ته دل عاشق باش…!!!

[ 29 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 4:52 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

شیرین ترین عشق دنیا

بیا تا مقدسترین عشق دنیا را به همگان نشان دهیم.
بیا تا طعم شیرین ترین عشق دنیا را بچشیم.
بیا تا بهترین لحظه ها را در عشقمان مهیا کنیم.
بیا تا گرمی عشقمان را در قلبهایمان احساس کنیم.
بیا تا عشقی یکدل و یکرنگ داشته باشیم.
بیا تا غروب غم انگیز عاشقان را با نشان دادن معنی واقعی عشقمان به همگان زیبا کنیم.
بیا تا فاصله عاشقان را با ثابت کردن معنای واقعی عشق را از بین ببریم
و فاصله بین عاشقان را کم اهمیت جلوه دهیم.
بیا تا ثابت کنیم ما می توانیم در میان تمام عاشقان برای همیشه عاشق بمانیم.
بیا تا در میان فصلهایمان فصل خزانی نداشته باشیم و تمام لحظه ها و فصلها بهاری بیش نباشد!
بیا تا شبهای با هم بودنمان را پر از ستاره کنیم.
حالا بیا که همدیگر را باور کرده ایم!

[ 29 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 4:49 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]


دلمان خوش است که مینویسیم

و دیگــران می خـواننــد

و عــده ای می گـوینــد

آه چـه زیبــا و بعضــی اشـک می ریــزند

و بعضــی مـی خنــدنـد

دلمــان خـوش اســت

به لــذت هــای کــوتـاه

به دروغ هــایی که از راســت

بـودن قشنــگ تـرند

به اینکــه کســی برایمــان دل بســوزاند

یـا کســی عاشقمــان شــود

با شــاخه گلی دل می بنــدیـم

دلمــان خـوش می شــود

به بـرآوردن خـواهشــی و چشــیدن لـذتـی

و وقــتی چیـــزی مـطابـق مــیل مــا نبــود

چقـــدر راحـت لگـــد می زنیـــم

و چــه ســــاده می شـکــنیم

همــــه چیـــز را ...

[ 29 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 4:43 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

باران همیشه می بارد اما مردم ستاره را بیشتر دوست دارند
نامردیست ان همه اشک را به یک چشمک فروختن!

فرهاد می دانست  صد سال نمی تواند کوه را بکند فقط می خواست یک عمر اسمش را با شیرین بیاورند!

[ 29 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 9:50 قبل از ظهر ] [ علی ]
[ ]

چه اشتباه بـزرگیست ، تلخ کردن زندگیمان
برای کسی که در دوری ما
شیرین ترین لحظات زندگیش را سپری میکند . . .
انسان ، حرفیست
زده می شود
خوانده می شود
ترانه می شود ، به یاد می ماند …
گاهی
ناله ایست
تنها
خاک خوب می فهمدش ….
دیدی آخر من را لمس کردی ؟
ولی حیف که سنگ قبر من احساس ندارد !

[ 29 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 9:46 قبل از ظهر ] [ علی ]
[ ]

کاش…. شبی، روزی، جایی بر لبان تو تکرار می شد…. نامم !

[ 29 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 9:45 قبل از ظهر ] [ علی ]
[ ]

شب از نیمه گذشتو
من درانتظار گل نرگس
من بودم و یاد او
من بودم و تمام دلتنگیهای عالم
آه کجایی گل نرگس...

[ 23 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 10:58 قبل از ظهر ] [ علی ]
[ ]

گل من : گل نرگس
قصه هر شب من
دیگه وقت رفتن
قصتو از نو بگو
گل من گل نرگس
عشق یک دلبر من
باید از بخت تو گفت
از گل و غصه و خون
از کسانی که مدام
می رسند پای خدا
گل من : گل نرگس
غصه هر شب من
چشای خیسو بشور
خاطراتیست ز دلم
گل من : گل نرگس
گفته بودی بی خبر
می رسی اما چه سود
وقت گفتن خبر
قصه گو هم رفته بود
دل من ای د ل من
بذار از دستت بدم
می خوام آواره بشم
گل من : گل نرگس
بی دل و همت من
می گریز م ز دلم
وقت افتادن توست
می گریزم ز خودم
گل من :نرگس من

[ 23 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 10:56 قبل از ظهر ] [ علی ]
[ ]

من به آن مونس دیوار به دیوار ارادت دارم
به غزل خوانی آن نرگس شیراز محبت دارم
جنس دیوار من از خشت دل است جان دارد
در عیار ره دل,کوش که من حکم صداقت دارم

[ 23 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 10:56 قبل از ظهر ] [ علی ]
[ ]

نرگس طلبد شیوه‌ی چشم تو زهی چشم‌ مسکین خبرش از سرو در دیده حیا نیست

[ 23 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 10:48 قبل از ظهر ] [ علی ]
[ ]

بازم جمعه و بازم دل تنگ …
خدایا کاش جمعه رو از زندگی من برداری …
این صبح های خالی و این ظهر های ساکت و غروبهای دلتنگش رو …
چه فرقی داره واسه من اگه یه روز از روزای بی حاصلم کم بشه …
زمزمه های امروزم رو اینجا به یادگار می ذارم شاید هفته بعد من شش روز باشه

دلتنگی

[ 19 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 6:33 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

دلم تنگ است برای کسی که نمی داند...

نمی داند که بی او به دشت جنون می رود دلم...

می دانم که اگر نزدیکش شوم، دور خواهد شد....

پس بگذار که نداند بی او تنهایم...

دور میمانم که نزدیک بماند...

 

[ 19 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 6:29 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

شاید سالها بعد در گذر جاده ها
بی تفاوت از کنار هم بگذریم
و بگوییم آن غربیه چقدر شبیه خاطراتم بود


[ 19 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 6:28 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

خدایا این دلتنگی های ما را هیچ بارانی آرام نمیکند

...فکری بکن اشکهای من طعنه  میزنند به باران رحمت  تو

دلتنگتم

[ 19 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 6:25 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم!

ببرم بخوابانمش!

لحاف را بکشم رویش!

دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم!

حتی برایش لالایی بخوانم،

وسط گریه هایش بگویم:

غصه نخور خودم جان!

درست می شود!درست می شود!

اگر هم نشد به جهنم...

تمام می شود...

بالاخره تمام می شود...!!!

[ 19 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 6:19 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

شک داشتم

شك كرده بودم كسي بين ماست اما حالا فهميدم "من" بين دونفر بودم!

چقدر فرق بين واقعيت و طرز فكر من هست...

[ 19 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 6:18 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

اس ام اس دلتنگی

تو این دنیا تو این عالم / میون این همه آدم

ببین من دل به کی دادم / به اون کس که نمیخوادم

دلم شیشه دلش سنگه / واسه سنگه دلم تنگه

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

برنگرد،

که بر نمی گردی تو هیچوقت

نمی خواهمم داشته باشمت،نترس فقط بیا

در خزان خواسته هام کمی قدم بزن تا ببینمت

دلم برای راه رفتنت تنگ شده است…

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

میخوام که عاشقت بشم ، گل شقایقت بشم / دلم واست تنگ شده بود ، گفتم مزاحمت بشم !

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

میان عابران تنهاتر از من هیچ کس نیست / کسى اینجا به فکر این غریبه در قفس نیست

دلم امشب براى خنده هایت تنگ تنگست / فقط در دستهاى گرم تو مردن قشنگست . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

پیام : موردی برای نمایش نیست
فرستنده : نام فرستنده مشخص نیست
تاریخ ارسال : تاریخ ارسال معلوم نیست
دلم واسه ی تو خیلی تنگ شده واسه ی همینه که همه چیز گم شده و از دست رفته!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

ما که همسایه ی اشکیم ولی با دل تنگ . گر لبی خنده زند یاد شما می افتیم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

نا له پنداشت که در سینه ی ما جا تنگ است
رفت و برگشت سراسیمه که دنیا تنگ است

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

من به دلتنگی شبهای ملول

و تهی مانده خود از شادی

ذهنم از خاطرها سرشار

من به تنهایی خویش و به تنهایی باغ…

و به یک معجزه می اندیشم…

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

شکر خدائی را که هستی را با مرگ ، دوستی را یک رنگ

زندگی را با رنگ ، عشق را رنگارنگ ، رنگین کمان را هفت رنگ

شاپرک را صد رنگ ، و مرا دلتنگ تو آفرید . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

نمیدانم از دلتنگی عاشقترم یا از عاشقی دلتنگ تر

فقط میدانم در آغوش منی ، بی آنکه باشی

و رفتی ، بی آنکه نباشی . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

عشق یعنی با چشم بسته کسی را دیدن و از بین همه دلتنگ یک نفر شدن . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

اونائی که ما عاشقشون هستیم هیچ وقت از ما دور نمیشوند

هر روز کنار ما راه میروند اما دیده نمیشوند … شنیده نمیشوند

و هنوز نزدیک و هنوز عاشق …  هنوز دلتنگ و خیلی عزیز . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

همواره تنهاییم

در این نفس تنگی

در قلب یک بن بست

مدهوش دلتنگی

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

سه شاخه گل برات میفرستم

یکی از طرف خداوند که نگهدارت باشه

دومی از طرف دلمه که دوستت داره

و سومی از طرف چشامه که دلتنگ دیدارت شده

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دلم ز دست زمانه بسی تنگ است / چه کنم که کار دنیا فقط نیرنگ است

نیرنگهای دنیا هزار و یک رنگ است / خدا کند شود پیدا  دلی که با دل من یک رنگ است

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم

با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم

یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است

تنها سر مویی ز سر موی تو دورم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

به نام خدایی که هستی را با مرگ ، دوستی رابی رنگ ، زندگی را با رنگ ،‌عشق را رنگارنگ ، رنگین کمان را هفت رنگ ، شاپرک را صد رنگ …
و من را دلتنگ دوستان آفرید …

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

داشتم اشک هایم را روی نامه ای عاشقانه با قطره چکان جعل می کردم ، خاطرم آمد شاید دلتنگ خنده هایم باشی
ببخش اگر این روز ها عشق با گریستن اثبات می شود …

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

خدایا دلم گرفته ، میان این همه آرزوها ، دلتنگ ترین بنده ات را دریاب . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دلتنگ خنده های بهارانت در کوچه خزان زده دلم،نگاه مهربانت را به انتظار نشسته ام.یک شب از کوچه خیالم بگذر شاید عطر گیسویت خواب پریشانم را التیم ببخشد.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دوست داشتن تمثیلی از نفس کشیدن من است، سزاواری من در زندگی، شایستگی‌ام در بودن!
… اگر سزا بود چنان در آغوش‌ می‌فشردم که یکی گردیم، و در آن پیکر، نه من دلتنگ
می‌شدم، نه او می‌گریخت

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

زندگی قشنگه اگه با تو باشه… مرگ قشنگه اگه برای تو باشه… دلتنگی قشنگه اگه به
خاطر تو باشه… من قشنگم اگه با تو باشم اما تو هرجور که باشی قشنگی

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

امشب تمام گذشته ام را ورق زدم :

پر از لحظه های سیاه ، لحظه های داغ و پرالتهاب بی قراری ، دلتنگی افسرده ، خاموشی ، سکوت ، اشک ، سوختن …. چیزی نیافتم .
نفرین به بودن وقتی با درد همراه است

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

از تو برای تو و برای دلتنگی های همیشگیم می نویسم.
می گویم که من تو را  بهترین میدانم  تو را…میخواهم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دیگه به نبودت عادت کرده بودم

خو دمو با خیالت راحت کرده بودم

دو باره زد به سرم شعر دلتنگی بگم

برای دل خو دم شعر غریبی رو بگم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست

کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

تو رفتی و تنها چند خاطره که هیچگاه نمی توانم فراموش کنم بر جا گذاشتی…
خاطره هایی که یاد آن این دل عاشقم را می سوزاند….
دلم بدجور برای تو تنگ است عزیزم….

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

آمدم تا مست و مدهوشت کنم اما نشد / عاشقانه تکیه بر دوشت کنم اما نشد

آمدم تا از سر دلتنگی ام گریه تلخی در آغوشت کنم اما نشد

نازنینم یاد تو هرگز نرفت از خاطرم سعی کردم فراموشت کنم اما نشد . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دلتنگم و دیدار تو درمان من است / بی رنگ رخت زمانه زندان من است

بر هیچ تنی مباد و بر هیچ دلی / آنچه از غم هجران تو بر جان من است

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده ….. قلبم از دوری تو بدجوری دلتنگ شده ….. خیلی وقته دیگه بارون نزده ….. رنگ عشق به این خیابون نزده ….. خیلی وقته ابری پر پر نشده ….. دل آسمون سبکتر نشده

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

ای که از تازگی زخم دلم باخبری یاکه ازقصه ی دلتنگی من باخبری مثل مهتاب که از خاطره ی شب میگذری هرشب آهسته از آفاق دلم میگذری

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

از این به بعد تو زندگیم همه چیز پر.روزای بی تو پر..دلتنگیام پر..شکستن دل پر..جز تو همه چیز پر..نازنینم:فقط تو نپر…

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

ساز گلهای دلم دلتنگ توست حس نکردی یک نفر دلتنگ توست؟

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

نه به اون عشقو امیدو آرزو،نه به این جنگ و جدال و گفتگو،نه به اون گریه و دوست دارمو دلتنگی ، نه به این خنده و این نفرت و این دلزدگی ، نه به دلبستگیات نه به ایت خستگیات!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

[ 19 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 5:57 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

من بی تو یک بوسه ی فراموش شده ام؛ یک شعر پر از غلط؛ یک پرنده ی بی آسمان؛ یک نسیم سرگردان؛ یک رویای نا تمام


آتشی که عشق روشن می کند بسیار بیشتر از سردی و خاموشی ای است که تنفر به بار می آورد
و من هرگز نمی توانم کسی را که به او لبخند نزده ام از ته دل دوست داشته باشم


نميگم دوستت دارم
نميگم عاشقتم
ميگم ديونتم كه اگه يه روز ناراحتت كردم بگي بيخيال ديونست . . .

قلب مهربانت مثلثي را مي ماند در درياي عشق
مرا در خود كشيدي برموداي من !!!


اي دوست به جز عشق تو در سر من هوسي نيست
جز نقش تو بر صفحه ي دل نقش كسي نیست

بهترين لحظه، لحظه ايست كه فكر كني فراموشت كردم، بعد 1 اس ام اس از طرف من بياد كه توش نوشته ميميرم برات !
.

.
يادته بهت گفتم كه خشت ديوار دلتم، تو هم منو شكستي
ولي اشكالي نداره، حالا خاك زير پاتم !

با تو از خاطره ها سرشارم. با تو تا آخر شب بیدارم . عشق من دست تو یعنی خورشید. گرمی دست تو را کم دارم . . .


قاب عكستو زدم جاي ساعت ديواري
از اون موقع به بعد تو شدي تمومه لحظه هام . . .


عمري با غم عشقت نشستم
به تو پيوستم واز خود گسستم
وليکن سرنوشتم اين سه حرف بود
تو را ديدم. پرستيدم . شکستم

زندگی عشق است افسانه نيست آنکه عشق راآفريد ديوانه نيست

عشق آن نیست که هر لحظه کنارش باشی عشق آن است که پیوسته به يادش باشي

بزرگترین آرزوم اینه کوچکترین آرزوت باشم


تقدیم به او که نبود ولی حس بودنش بر من شوق زیستن داد دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به میهمانی گلهای باغ می آورد و گیسوان بلندش را به باد می داد و دست های سپیدش را به آب می بخشید و شعر های خوشی چون پرنده ها می خواند

اي کاش که معشوق ز عاشق طلب جان مي کرد، تا که هر بي سرو پايي نشود يار کسي !!!


دوست داشته باش و زندگی کن!زمان برای همیشه از آن تو نیست


چقدر سخت است منتظر کسی باشی که هیچ وقت فکر آمدن نیست!


می دونستی اشک گاهی از لبخند با ارزش تره؟ چون لبخند رو به هر کسی می تونی هدیه کنی اما اشک رو فقط برای کسی می ریزی که نمی خوای از دستش بدی .ولنتاین مبارک


اگر روزي دشمن پيدا کردي بدون در رسيدن به هدفت موفق بودي.اگر روزي تهديدت کردن بدون در برابرت ناتوانند. اگر روزي خيانت ديدي بدون قيمتت بالاست. اگر روزي ترکت کردند بدون با تو بودن لياقت ميخواد


من به دو چيز عشق مي ورزم يكي تو و ديگري وجود تو، به دو چيزاعتقاد دارم يكي خدا وديگري تو، من در اين دنيا دو چيز ميخواهم يكي تو وديگري خوشبختي تو.

زندگي آرام است، مثل آرامش يك خواب بلند.
زندگي شيرين است، مثل شيريني يك روز قشنگ.
زندگي رويايي است، مثل روياي ِيكي كودك ناز.
زندگي زيبايي است، مثل زيبايي يك غنچه ي باز.
زندگي تك تك اين ساعتهاست، زندگي چرخش اين عقربه هاست، زندگي راز دل مادر من. زندگي پينه ي دست پدر است، زندگي مثل زمان در گذر...

هر كي اومد پيش من يه ذره جاتو نگرفت....هيچ ادايي جاي اون نازو اداتو نگرفت....پيش هر نقاشي رفتم تو رو نقاشي كنه، روي هر بومي زدم رنگ چشاتو نگرفت...


ميدوني آدما بين الف تا ي قرار دارند. بعضي ها مثل " ب " برات ميميرند، مثل " د " دوستت دارند، مثل " ع " عا شقت ميشوند، مثل " م " منتظر مي مونند تا يه روز مثل " ي " يارت بشن.


حرفهايي هست براي نگفتن و ارزش عميق هر كسي به اندازه ي حرفهايی است كه براي نگفتن دارد و كتاب هايی نيز هست براي ننوشتن و من اكنون رسيده ام به آغاز چنين كتابي...


کاش کسي تو دلمون پا نميذاشت... کاش اگه پا ميزاشت دلمون رو تنها نميذاشت... کاش اگه تنها ميذاشت رد پاش رو روي دلمون جا نميزاشت


قلبمو هدیه می دم بهت . مواظبش باش . نه به خاطر اینکه قلبمه به خاطر اینکه تو توشی

موقعی كه می خواستمت مي ترسيدم نگات كنم،موقعي كه نگات كردم ترسيدم باهات حرف بزنم. موقعي كه باهات حرف زدم ترسيدم نازت كنم،موقعي كه نازت كردم ترسيدم عاشقت بشم حالا كه عاشقت شدم ميترسم از دستت بدم

دل آدمها مثل يك جزيره دور افتادست ،اينكه كي واسه اولين بار پا به جزيره ميزاره مهم نيست مهم اون كسيه كه هيچوقت جزيره را ترك نكند


اگر باران بودم انقدر مي باريدم تا غبار غم را از دلت پاک کنم اگر اشک بودم مثل باران بهاري به پايت مي گريستم اگر گل بودم شاخه اي از وجودم را تقديم وجود عزيزت ميکردم اگر عشق بودم آهنگ دوست داشتن را برايت مينواختم ولي افسوس که نه بارانم نه اشک نه گل و نه عشق اما هر چه هستم دوستت دارم


عشق شايد زود تو را عاشق و دلتنگ كند اما هرگز تو را سير نمي كند. روز ولنتاینت مبارک


گرتواين دنيا کسي هست که با ديدنش رنگ رخسارت عوض ميشه و قلبت ابروتو به تاراج مي بره. مهم اين نيست که اون مال تو باشه، مهم اينه که باشه. نفس بکشه، زندگي کنه و از زندگيش لذت ببره


خيانت تنها اين نيست كه شب را با ديگري بگذراني ... خيانت ميتواند دروغ دوست داشتن باشد ! خيانت تنها اين نيست كه دستت را در خفا در دست ديگري بگذاري ... خيانت ميتواند جاري كردن اشك بر ديدگان معصومي باشد

اگه تو دنيا هيچي هيچي نداشته باشي مطمئن باش سه چيز هميشه مال تو هست:خداي مهربون، فکراي قشنگ وقلب کوچيک من


عميق ترين درد زندگي مردن نيست بلکه نداشتن کسي است که الفباي دوست داشتن را برايت تکرار کند و تو از او رسم محبت بياموزي


صدا كن مرا كه صدايت زيباترين نواي عالم است
صدا كن مرا كه صدايت قلب شكسته ام را تسكين ميدهد
صدا كن مرا تا بدانم كه هنوز از ياد نبرده اي مرا
نشسته ام تا شايد صدايم كني
صدايم كني ومحبت بي دريقت را نثارم كني

عشق من تو باش نه براي اينکه در اين دنياي بزرگ تنها نباشم.تو باش تا در دنياي بزرگ تنهاييم تنها ترين باشي..


تو مثل راز بهاري و من رنگ زمستانم. چگونه دل اسيرت شد قسم به شب نميدانم


دلم همچو آسمان،پر از ابرهاي بارانيست،
اي کاش دلم امشب بگريد، شايد که بغض عشق در چشمانم بشکند....


آري دوستي دو نيمه دارد نيمي از آن عشقي است که دل تو را بيقرار کرده است و نيمي ديگر آن محبتي است که در دل من مي تپد


فرشته ها وجود دارن اما بعضي وقتا چون بال ندارن ما بهشون ميگيم دوست

شب شده بود، گل آفتاب گردان داشت دنبال خورشيد ميگشت که يهو يک ستاره بهش چشمک زد، اما گل آفتابگردان سرش رو آرام آورد پايین، ميدونی چرا؟! آخه گلها هيچوقت خيانت نميکنن واسه همينه که گل آفتابگردان هميشه شبها سرش پایينه

آنچه زيباست عزيز نيست
آنچه عزيز است زيباست و تو زيباتريني

دلم با عشق تو عاشق ترین شدتمام لحظه هایم بهترین شد. ولی بی مهریت کار دلم ساخت . دل تنهای من تنها ترین شد


هرگز گمان مبر ز خیال تو غافلم ، گر مانده ام خموش ، خدا داند و دلم . . .

امواج زندگی حتی اگه تو را به ته دریا میبرد با آغوش باز پذیرا باش

آن ماهی که همیشه بر سطح آب میبینی ” مرده ” است . . .


اي پيتزاي قلبم اي کباب عشقم اي همبرگر قلبم و اي اسپاگتي افکارم بي تو فلافلم!!


منو تو قلبت نگهدار مثل شعله تو زمستون

نزار از تو دور بشم باز بی تو قلبم میشه داغون

منو تو قلبت نگهدار حرف من یه التماسه

هیچ کسی بجز تو انگار قلبمو نمیشناسه


من از طرح نگاه تو امید مبهمی دارم

نگاهت را نگیر از من که با آن عالمی دارم

بي حضور ما نمايش با شكوه زندگي چيزي كم داشت …

آن تمامي نمايش بود و

بازيگرخوب صحنه زندگي باشيم آمده ايم تا

عشق مجال اين بازي خوب را فراهم مي آورد


دست عشق از دامن دل دور باد!

می‌توان آیا به دل دستور داد؟

می‌توان آیا به دریا حکم کرد

که دلت را یادی از ساحل مباد؟

موج را آیا توان فرمود: ایست!

باد را فرمود: باید ایستاد؟

آنکه دستور زبان عشق را

بی‌گزاره در نهاد ما نهاد


رفت در ظلمت غم، آن شب و شب هاي دگر هم

نه گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم

نه كني ديگر از آن كوچه گذر هم!

بي تو اما به چه حالي من از آن كوچه گذشتم؟

دوري ، عشق را شدت مي بخشد و نزديكي ، قوت .


پيري مانع از عشق نيست . اما عشق تا حدي مانع از پيريست .

آنکه باید سوزد و سازد منم...

آنکه دائم بی تو میسوزد منم…

آنکه آتش زد به قلب من تویی…

آنکه خاموش است و میسوزد منم…

نبض لحظه رو نگه دار

نزار عشقمون بمیره

نزار ضربه های ساعت

منو از تو پس بگیره

عقربک های زمونه

خستگی سرش نمیشه

نگو بر میگردی فردا

دل که باورش نمیشه

منو تو قلبت نگهدار مثل شعله تو زمستون

نزار از تو دور بشم باز بی تو قلبم میشه داغون

منو تو قلبت نگهدار حرف من یه التماسه

هیچ کسی بجز تو انگار قلبمو نمیشناسه

روز ولنتاین رو بهت تبریک میگم

من چی بخونم که تورو به خوبیه خودت بگم؟

چه بخونم که خوبیات حتی نشه یه ذره کم؟؟

هیچکی برام تو نمیشه، تو دنیا تو یه دونه ای

بزار تا دنیا بدونن تو عشق این دیوونه ای

ولنتاین مبارک

دیشب توی خوابم باز تورو دیدم

صدات زدم اما تو رفتی از خواب پریدم

کاش میشد بخوابم و صبح باشی تو کنارم

ولی اینا همش خیاله تورو ندارم

[ 19 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 5:50 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

زمانهای قديم وقتی هنوز راه بشر به زمين باز نشده بود فضيلتها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند.

ذکاوت! گفت : بياييد بازی کنيمٍ ، مثل قايم باشک

 

ديوانگی ! فرياد زد:آره قبوله ، من چشم ميزارم

 

چون کسی نمی خواست دنبال ديوانگی بگردد همه قبول کردند.

 

ديوانگی چشم هايش رابست و شروع به شمردن کرد!!

 

يک..... دو.....سه ...

همه به دنبال جايی بودند تا قايم بشوند

 

 

نظافت خودش را به شاخ ماه آويزان کرد.

 

 

خيانت داخل انبوهی از زباله ها مخفی کرد.

 

اصالت به ميان ابرها رفت و

 

هوس به مرکززمين به راه افتاد

 

 

دروغ که می گفت به اعماق کوير خواهد رفت ، به اعماق دريا رفت !

 

 

طعم داخل يک سيب سرخ قرار گرفت.

 

 

حسادت هم رفت داخل يک چاه عميق .

آرام آرام همه قايم شده بودند و

 

ديوانگی همچنان می شمرد:هفتادوسه،...... هفتادو چهار

 

اما عشق هنوز معطل بود و نمی دانست به کجا برود.

 

تعجبی هم ندارد قايم کردن عشق خيلی سخت است.

 

ديوانگی داشت به عدد 100 نزديک می شد

که عشق رفت وسط يک دسته گل رز و آرام نشست

 

ديوانگی فرياد زد، دارم ميام، دارم ميام

همان اول کار تنبلی را ديد. تنبلی اصلا تلاش نکرده بود تا قايم شود!د

 

بعدهم نظافت را يافت و خلاصه نوبت به ديگران رسيداما از عشق خبری نبود.

 

 

ديوانگی ديگر خسته شده بودکه حسادت حسوديش گرفت و آرام در گوش او گفت :عشق در آن سوی گل رز مخفی شده است.

 

 

ديوانگی با هيجان زيادی يک شاخه از درخت کند و آنرا با قدرت تمام داخل گلهای رز فرو کرد .

 

صدای ناله ای بلند شد .

 

عشق از داخل شاخه ها بيرون آمد، دستها يش را جلوی صورتش گرفته بود و از بين انگشتانش خون می ريخت.

 

شاخه ی درخت چشمان عشق را کور کرده بود.

 

ديوانگی که خیلی ترسیده بود با شرمندگی گفت

حالا من چکار کنم؟ چگونه ميتونم جبران کنم؟

 

 

عشق جواب داد: مهم نيست دوست من، تو ديگه نميتونی کاری بکنی ، فقط ازت خواهش می کنم از اين به بعد يارمن باش .

 

همه جا همراهم باش تا راه را گم نکنم .

واز همان روز تا هميشه عشق و ديوانگی همراه يکديگر به احساس تمام آدم های عاشق سرک می کشند!

[ 18 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 10:19 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

قلب

پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با

تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم

تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری

نبود..دختر با خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من

خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی…شاید من دیگه هیچوقت

زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…

چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران

نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه برای

شماست..!

دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته

شده بود:

سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش که بهت

سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو

انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)

قلب


دختر نمیتوانست باور کند..اون این کارو کرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..

آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد..و به خودش گفت چرا

هیچوقت حرفاشو باور نکردم…

 

[ 18 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 10:17 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

قلب

قلب

پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با

تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم

تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری

نبود..دختر با خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من

خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی…شاید من دیگه هیچوقت

زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…

چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران

نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه برای

شماست..!

دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته

شده بود:

سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش که بهت

سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو

انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)

قلب


دختر نمیتوانست باور کند..اون این کارو کرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..

آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد..و به خودش گفت چرا

هیچوقت حرفاشو باور نکردم…

 

[ 18 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 10:16 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

[ 18 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 10:13 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

چه زیباست

چه زیباست

بخاطــر تــــــو زیســـــتن

وبـــــرای تــــــــــو ماندن

و به پای تــــــــــــو مردن

و به عشـــــــق تو سوختن

و چه تلخ وغم انگیز است

دور از تــــــــو بـــــــودن

برای تــــــو گــــــــریستن

و به عشق و دنیای تو نرسیدن

ای کاش می دانستی بدون تـــــــو مرگ گــــــواراترین زندگی است

بدون تو و به دور از دستهای مهربانت زندگی چه تلخ و ناشکیباست

ای کاش می دانستی مرز خــواستن کجاست

و ای کاش می دیدی قلبی را که فقط برای تـــــــــــو می تپد.

[ 16 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 7:47 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

[ 16 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 7:44 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

وای خدا...!!!!

چه رسم جالبی است،

محبتت را میگذارند پای احتیاجت،

صداقتت را میگذارند پای سادگیت،

سکوتت را میگذارند پای نفهمیت،

نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت،

 و وفاداریت را پای بی کسیت،

و آنقدر تکرار میکنند که تو

باورت میشود که تنهایی و بیکس و محتاج...

[ 16 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 7:41 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

 

دلتنگی هایم که یکی دوتا نیست…

بخواهی بشماری تا فردا طول می کشد.!

تو که می دانی فردای من و تو

چقدر دیر میاید.

اما دست از من و دلتنگی هایم برندار

میدانی با آنها چه کاخ آرزوها ساخته ام…؟!

جملات خودمونی و عاشقانه و .... +عکس

[ 15 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 4:27 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

برای توووووووووو

i1p23q91ulr0fp6jwlki.jpg

برای توووووووو ........

برام هیچ حسی شبیه تو نیست ! کنار تو درگیر آرامشم

همین از تمام جهان کافیه.. همین که کنارت نفس میکشم . . .

برام هیچ حسی شبیه تو نیست تو پایان هر جستجوی منی

تماشای تو عین آرامشه .. تو زیباترین آرزوی منی

[ 15 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 4:27 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

منو باش

منو باش که فکر میکردم تو به عشق من اسیری

فـکر میـکردم کـه نـباشم ساده از دوریم مـیمیری

مـنـو باش کـه فـکر میکردم تو تا آخرش باهامی

فـکر مـیکردم تـا هـمـیشه تـو رفـیق گـریه هـامی

مـنـو باش کـه با خـیـالـت هر نـفـس نـفـس کـشیدم

مـنـو باش کـه تـوی چـشـمام عکس چشماتو میدیدم

مـنـو باش کـه بـاز به یـادت دارم ایـنجا کـم مـیارم

مـنـو باش کـه تـوی شـعرام بـازم اسـمـتـو مـیـارم

[ 15 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 4:19 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

 

 

 نازنین یگانه من  

 

 

نگاهت را از من بر مگیر که بی آن

تنهاترینم

و کلامت را از من دریغ مدار که

 

 

سکوت تو، لحظه هایم را از هم می درد

و لبخندت را از من پنهان نکن

که خنده ات شکوفه های عشقم را به ثمر می رساند

گامهایت را استوار ساز و شانه هایت را تکیه گاهم کن

 

 

 

 

که بی تو پر می شوم از تمام خزانهای نیامده.


[ 12 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 8:47 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

یه احساس

  یه احساسی به تو دارم یه حس تازه و مبهم

                                      یه جوری توی دنیامی که تنها با تو خوشحالم

                                                                  

 

    یه احساسی به تو دارم شبیه شوق و بیخوابی

   تو چشمات طرح خورشیده تو این شبهای مردابی

 

تا دستای تو راهی نیست دارم از گریه کم میشم

تو مرز بین من با تو دارم شکل خودم میشم 

 

مث گلهای بی گلدون هنوزم مات بارونی

تو از دلتنگی دریا توی توفان چی می دونی؟

 

 

نمی دونم کجا بودم که رویاهامو گم کردم

که می سوزم که می میرم اگر که از تو برگردم 

 

خودم بودم که می خواستم همه دنیای من باشی

ببین غرق توام اما هنوز می ترسی تنها شی

 

یه احساسی به تو دارم یه جوری از تو سرشارم

یه کم این حسّو باور کن که بی وقفه دوست دارم

 

یه احساسی به تو دارم شبیه عشق و دل بستن  

 تو هم مثل منی اما یه کم عاشق تری از من

[ 12 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 8:39 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

             

برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست...

برای تویی که قلبم منزلگه عـــشـــق توست ...

برای تویی که احسا سم از آن وجود نازنین توست ..

برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد...

برای تویی که چشمانم همیشه به راه تو دوخته است...

برای تویی که مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاک خود کردی...


برای تویی که هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است...
برای تویی که قلبت پـا ک است ...
برای تویی که عـشقت معنای بودنم است...

برای تویی که آرزوهایت آرزویم است ...تقدیم به نازنینم 

[ 12 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 8:35 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

نرگس

 

نرگسم ، گریه کن ، ولی نگو که من برم امشب

گریه کن ، اشک بریز ، تا سبک شوی امشب

دلی که هزاران بار امید دیدنت داشت

به یکبار بدید چشمان اشکبار تو را امشب

کشید خنجری از میان ، این دلِ سرخورده

تا بر پیکرهء نیمه جانم زند امشب

اثبات نمود که زیر این پوست این دوستی

به غیر عشق ، چیزی نهان نیست به خدا امشب

[ 12 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 8:23 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

قمار زندگی

دم از بازی  حکم میزنی 

 

 

دم از حکم دل میزنی 

 

پس به زبان قمار برایت  میگویم

 

قمار زندگی را به کسی باختم  که

 

تک  ( دل ) را با خشت برید 

 

جریمه اش  یک عمر حسرت شد

 

باخت زیبایی بود

 

یاد گرفتم به ( دل ) دل نبندم

 

یاد گرفتم از روی دل حکم نکنم

 

( دل ) را باید دور ریخت 

 

جای  ( دل ) باید سنگ ریخت

 

که با خشت تک بری نکنند


[ 12 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 7:45 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

مینویسم چون هستم


 

اثبات وجود یک انسان با چند خط نوشته

چند بیت شعر کوتاه شاید کمی هم فریاد

به نظر می رسد همه این ها برای اثبات وجود یک انسان کافی باشد

کمی کاغذ و یک قلم کافی است

بنویس تا باشی هنوز کاغذم جا دارد پس می نویسم !

فریاد می زنم ... برای چند بیت شعر برای تو

نوشته ای برای خودم و فریاد برای آنها , برای همان هایی که فریاد می زنند ولی نمی نویسند .. شعر می خوانند اما برای خودشان , ممکن است گاهی هم بنویسند اما آن را فریاد نمی زنند

چند وقتی است هر کس می نویسد , شعر می خواند یا فریاد می زند خاموش می شود

محکوم به سکوتی به وسعت تمام حرفهایش !

نمی دانم .. برای خودم می نویسم .. برای تو .. شاید هم برای آنها !!

فریاد می زنیم اما از دیوار سکوت که عبور می کند خاموش می شود

شعر می خوانیم اما نه مثل گذشته :‌ بنی آدم اعضای یکدیگرند

می دانیم : ‌هر کس دیوار سکوت می سازد فریاد می شنود

[ 9 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 10:32 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

بعد دیدار تو

تو مثل راز پاییزی ومن رنگ زمستانم

چگونه دل اسیرت شد قسم به شب نمی دانم

تو مثل شمعدانی ها پراز رازی و زیبایی

ومن در پیش چشمان تو مشتی خاک گلدانم

تو دریایی ترینی ، آبی وآرام وبی پایان

ومن موج گرفتاری اسیر دست طوفانم

تو مثل آسمانی مهربان وآبی وشفاف

ومن درآرزوی قطره های پاک بارانم

نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته

به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم

تو دنیای منی بی انتها وساکت وسر شار

ومن تنها دراین دنیای دوراز غصه مهمانم

تو مثل مرز احساسی قشنگ و دور ونامعلوم

ومن درحسرت دیدار چشمت رو به پایانم

تو مثل مرهمی بر بال بی جان کبوتر ها

ومن هم یک کبوتر تشنه  باران درمانم

بمان امشب کنار لحظه های بی قرار من

ببین با تو چه روئیایی ست رنگ شوق چشمانم

شبی یک شاخه نیلوفر به دست آبیت دادم

هنوز ازعطر دستانت پراز شوق است دستانم

تو فکر خواب گل هایی که یک شب باد ویران کرد

ومن خواب ترا می بینم ولبخند پنهانم

تو مثل لحظه ای هستی که باران تازه می گیرد

ومن مرغی که ازعشقت فقط بی تاب وحیرانم

تو می آیی ومن گل می دهم درسایه چشمت

وبعد ازتو منم با غصه های قلب سوزانم

تو مثل چشمه اشکی که از یک ابر می بارد

ومن تنها ترین نیلوفر رو به گلستانم

شبست ونغمه مهتاب ومرغان سفر کرده

وشاید یک مه کمرنگ ازشعری که می خوانم

تمام آرزوهایم زمانی سبز می گردد

که تو یک شب بگویی ، دوستم داری تو ، می دانم

غروب آخرشعرم پراز آرامش دریاست

ومن امشب قسم خوردم تو را هرگز نرنجانم

به جان هرچه عاشق توی این دنیای پرغوغاست

قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم

بدون تو شبی تنها وبی فانوس خواهم مرد

دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم
[ 9 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 10:28 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

جمله احساسی

چه نقاش ماهری است فکر و خیال ، وقتی که دانه دانه موهایت را سفید میکند
::
::

زندگی فرصت نیست ، تجربه است ، تا بدانیم که حقیقت نیستیم بلکه خاطره ایم
::
::
دوست آن نیست که از دوست سیر شود … دوست آن است که با دوست پیر شود
::
::
هرگز گمان مبر که ز یاد تو غافلم … گر مانده خموش خدا داند و دلم
::
::
میگویند شکستنی رفع بلاست ، ای “دل” تحمل کن شاید حکمتیست !!

::

::
به سلامتی زندگی که اگه خوش بگذره اسمش میشه خاطره ، اگه پدرت در بیاره اسمش میشه تجربه
::
::
روزهایم گذشت ، اما روزگار از من نگذشت، ولی من از روزها و روزگار گذشتم
::
::
بعضی ها عددی هم نبودند ، ما آنها را به توان رساندیم ….
::
::
زندگی مثل بازی حکمه ، مهم نیست دست خوبی داشته باشی، مهم اینه که یار خوبی داشته باشی ، اینطوری شاید بازی باخته رو ببری
::
::
گاه سکوت یک دوست معجزه میکند ، و تو می آموزی که همیشه بودن در فریاد نیست
::
::
آدمی در آغوش خدا غمی نداشت … پیش خدا حسرت هیچ بیش و کم نداشت … دل از خدا برید و در زمین نشست … چند بار عاشق شد و دلش شکست … به هر طرف نگاه کرد راهش بسته بود … یادش اومد یک روز دل خدارو شکسته بود
::
::
زندگی وقت کمی بود و نمیدانستیم … همه تعبیر دمی بود و نمیدانستیم … حسرت رد شدن ثانیه های کوچک … فرصت محترمی بود و نمیدانستیم … عمر ما جمله به سر رفت و به قول سهراب … آب در یک قدمی بود و نمیدانستیم

[ 9 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 10:27 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

پستچی پیر

امشب بازهم پستچی پیر محله ی ما نیومد

یا باید خانه مان را عوض کنم

یا پستچی را

تو که هر روز برایم نامه می نویسی .... مگه نه ؟!!

[ 9 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 10:23 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

باران یا برف … چه فرقی میکند ؟
تو که باشی ، هوا که هیچ ؛ زندگی خوب است …

[ 9 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 10:21 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

تو برمیگردی

تـــو برمی گردی و زندگی را از جایی که پاره شده دوباره به هم می دوزیم
در صندوقِ خاطره ها هنوز نخ برای بخیه زدن هستـــــــــ…!

[ 9 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 10:18 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]


 پسرکی بود عا شق دخترکی

 روزها گذشت و دخترک نیز عاشق شد

 هر دو عاشق   دلتنگ   بدون هم زندگی برا شون معنی نداشت

 گاهی اوقات که با هم  میرفتن بیرون اونقدر مست هم میشدن که  فراموش میکردن

 مردم دارن نگاه هشون میکنن .اونا همیشه وقتی همدیگه رو میدیدن عشق بازی را

 شروع میکردن اونقدر لذت میبردن

 که اگه یه روز از هم دور بودن از دلتنگی دق میکردن.

 روز ها میگذشت و اونا هم با روزگار عشقشون را نسبت به هم بیشتر بیشتر میکردن

  تا گذشت و روزی دخترک حالش بد شد و از حال رفت

 پسرک هول شده بود  نگران نمیدونست چی کار کنه

 سریع اونو به بیمارستان رسوند .

 دکتر وقتی اونو ماینه کرد رو به پسرک کرد و گفت با اون چه نسبتی داری؟

 پسرک سرش را بالا گرفت

 و گفت اون لیلی منه عشق منه من مجنونه اونم من عشق اونم . . .

 دکتر از صداقت پسرک خوشش آمد و به او

 گفت حالش خوبه فقط باید یک آزمایش بدهد .

 دخترک پس از به هوش آمدن وقتی پسرک را دید دردش را فراموش کرد.

 اون رفت و آزمایش داد .

 روزه بعد پسرک با جوابه آزمایش پیشه دکتر رفت .

 وقتی دکتر جواب آزمایش را دید دهنش قلف شده بود.

 رفت کنار پسرک و با کلی مقدمه چینی به پسرک گفت: . . .

 ناگهان دنیا برای پسرک سیاه شد.

 از حال رفت دیگه دوست نداشت چشماش را باز کنه

 تا نیمه های شب در خیابان ها قدم میزد قدم هایی  پر از نا امیدی

 حتی دیگر جواب تلفن های دخترک را هم نمی تونست بده .

 روزه بعد  با دخترک قرار داشت با نا امیدی رفت.

 برای این که دخترک ناراحت نشود  به عشق بازی هایش ادامه داد و هیچ نگفت.

 ولی دخترک از جواب آزمایش سراغ میگرفت و پسرک هر روز بهانه ای میاورد.

 هر روز افسرده و افسرده تر میشد تا اینکه دیگر دخترک تاب نیاورد و از او

 خواهش کرد که بگوید .

 اونقدر اسرار کرد که پسرک به او گفت :

اگر میخوای بدونی فردا بیا خونه مون  تا بهت بگم.

 دخترک تعجب کرد آخه تا حالا پسرک از او نخواسته بود که به خونشون برود.

  برای آرامش پسرک قبول کرد.

 روز بعد دخترک آمد.

 ابتدا کمی صحبت کردن و بعد از دقایقی پسرک روبه دختر کرد و به او  گفت:

 میخواهم امروز با هم س ک س داشته باشیم.

 ناگهان دخترک به خود آمد و گفت چی؟!

 پسرک گفت : س ک س

 دخترک بر خود افسوس میخورد که چرا به او اعتماد کرده و عاشق شده

 بلند شد و راه افتاد که برود

 ناگهان پسرک جلوی اون ایستاد و بهش گفت: باید امروز با هم س ک س داشته باشیم.

 دخترک سیلی محکمی به پسرک زد و به اون گفت خفه شو

 پسرک دستای اونو گرفت و با خواهش از او خواست

 دخترک با گریه میگفت میدونی الان اولین باری که به من دست زد ی

 تو پاک بودی اما چرا حالا ...

 پسرک نذاشت چیزه دیگه ای بگه

 پسرک اونو گرفت و به سمت اتاق خوابش برد.

 دخترک جیق میکشید.

 پسرک لباسهای اون را به زور در آورد و بعد از خودش را.

 دخترک جیق میکشید  التماس میکرد گریه اما . . .

 پسرک به دخترک تجاوز کرد و دخترک هیچ کاری نمی تونست بکند و

 فقط گریه میکرد به حال خودش که چرا. . .

 بعد از تمام شدن کارش کنار دخترک دراز کشید و اشکاش را پاک میکرد

 و آروم موهاش را نوازش میکرد.

 دخترک دیگر حتی توان نداشت دست پسرک را کنار بزند.

 فقط میگفت: خیلی پستی کثافت و به حرفاش ادامه میداد

 پسرک بعد از سکوتی طولانی به حرف اومد و با لبخندی معصومانه گفت:

 حالا دیگه منم ایدز دارم !!!!!!!!!!!!!!

 ناگهان دخترک ساکت شد هیچ نگفت و فقط به چشمانه پسرک خیره شده بود.

 با بغض سنگینی به پسرک گفت یعنی من . . .

 بغض شکست و اشک هایش جاری شد

 با خود میگفت : او چقدر عاشقم بود؟!

 پسرک اورا در آغوش کشید

 پسرک هم دیگر نمیتوانست او را ساکت کند

چون چشم های خودشم هم خیسه خیس بود.

 در آغوش هم عریان به خواب رفتند و فردا دیگر بیدار نشدند.

 بغض

 سکوت

اون بهترین دوستم بود


 

[ 6 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 9:7 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

نرگس

مرا بخت سپیدی بود سیاه شد

مراشوق سعیدی بود تباه شد

ته قلبم امیدی بود به نرگس

که آن امید به لطفش کوره راه شد ...

[ 6 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 8:52 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

شعرهای نرگس

صبحدم نرگس پژمرده به آلاله بگفت

غم دل در شب میلاد گل یار بخفت

اشک شوق چشم نرگس ز وصال رخ دوست

شبنمی بود که بر برگ دل لاله شکفت

[ 6 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 8:52 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

نرگس من بوی گندم زار رویا می دهد

در جواب عشق من ‍‍پیغام حاشا می دهد

گرچه خشمگین می شود از پیک من اما دلش

در صف بخشودگان عشق مرا جا می دهد

[ 6 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 8:49 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

همیشه باش عشقم

تو آمدی و عشق را دوباره پیدا کردم ، آن عشق بی معنا برایم بامعنا شد و همین شد که قلبم دوباره جان گرفت…
بمان و یاری کن مرا ، تا پایان این راه همراهی کن مرا، نگذار تنها بمانم ، نگذار در این راه بی همسفر باقی بمانم
بیا و در حق دلم عاشقی کن ، بیا و برای یک بار هم که شده عشق را آنطور که هست برایم معنی کن
بس که دلم دست این و آن افتاد کهنه شد ، عمری از احساسم گذشت و پیر شد ، دیگر نه طاقت دوباره شکستن را دارم ، نه حس دوباره ساختن را….
درک کن ، میترسم ، بس که دلم زیر پاهای بی محبت دیگران افتاد و له شد ، زندگی برایم یک داستان بدون عشق شد ….
تو آمدی و باز هم فکرم درگیر شد ، دلم به لرزه افتاد و لحظات با تو بودن نفسگیر شد
به خدا دیگر طاقت ندارم ، بس
که شکسته ام دیگر جایی برای غمهای تازه ندارم ، بس که خسته ام ،نفسی برای فرار از خستگی ندارم
دل بسته ام به تو و نگاهی کن به من ،شک نکن به احساسات قلب من ….
دستانم بگیر و آرامم کن ، با قلب شکسته ام مدارا کن ، اینک که با توام ، اینک که دلم را به دریای دلت زدم و محو امواج توام ، مرا با دستهای خودت غرق نکن….
همیشه باش که بی تو عذاب میکشم ، امروز از ته دل  با من باش،که بی تو همان تنها و دلشکسته دیروز میشوم

[ 6 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 8:45 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

سوز عشق

انگار دیگر روزی نمانده برای زندگی ، انگار دیگر دنیای من بن بست شده ، راهی ندارم برای فرار از غمهایم…
این هم جرم من بود از اینکه برایت مثل دیگران نبودم، کسی بودم که عاشقانه تو را دوست داشت ،دلی داشتم که واقعا هوای تو
را داشت ….
دیگرگذشت ، حالا تو نیستی و من جا مانده ام ، تو رفته ای و من بدون تو تنها مانده ام ، تو نیستی و من اینجا سردرگم و بی قرار مانده ام….
فکر دل دادن و دلبستن را از سرم بیرون میکنم ، هر چه عشق و دوست داشتن است را از دلم دور میکنم،اگر از تنهایی بمیرم هم دلم را با هیچکس آشنا نمیکنم….
دیگر بس است ، تا کی باید دلم را بدهم و شکسته پس بگیرم، تا کی باید برای این و آن بمیرم؟
در حسرت یک لحظه آرامشم ، دلم میخواهد برای یک بار هم که شده شبی را بی فکر و خیال بخوابم…
تو هم مثل همه ، هیچ فرقی نداشتی ، هیچ خاطره ی خوبی برایم جا نگذاشتی ،حالا که رفتی ، تنها غم رفتنت را در قلبم گذاشتی….
گرچه از همان روز اول میخواستمت ، گرچه برایم دنیایی بودی و هنوز هم گهگاهی میخواهمت ، اما دیگر مهم نیست بودنت ، چه فرقی میکند بودن یا نبودنت؟
سوز عشق تو هنوز هم چهره ام را پریشان کرده ، دلم اینجا تک و تنها راهش را گم کرده ، این شعر را برای تو نوشتم بی پرده ، هنوز هم دلت نیامده و خیالت ، خیال مرا پریشان کرده ….

[ 6 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 8:44 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

عشق در قلب ما

ببین که حالم ، حال همیشگی نیست
اینجا ، همینجایی که هستی باش، که قلبم بدون تو زنده نیست
ما عاشقانه مانده ایم برای هم ، من برای تو هستم و تو برای من ،
تمام نگاهت را هدیه کن به چشمان عاشق من…
هر زمان فکر بی تو بودن میکنم نفسم میگیرد،
اگر نباشی قلبم بی صدا میمیرد،مثل حالا باش ،
مثل حالا عاشقانه دوستم داشته باش
نه اینکه فردا بیاید و  بیخیال ما باش….
گفته بودم که با تو نفس میگیرم
گفته بودم با تو در این زندگی تنها رنگ عشق را میبینم ،
رنگی به زیبایی چشمانت
اگر دست خودم بود دنیا را فدا میکردم برای همیشه داشتنت
تو را با هیچکس عوض نمیکنم ، عشقت را همیشه
در قلبم میفشارم و به داشتنت افتخار میکنم
تو را که دارم دیگر تنهایی را در کنارم احساس نمیکنم ،
غم به سراغم نمی آید و دیگر به جرم شکستن اعتراف نمیکنم!
ما یکی شده ایم با هم ، گرمای زندگی با تو بیشتر میشود
و اینجاست که دیوانه میشود از عشقت دل عاشق من…

[ 6 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 8:43 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

از تو میگذرم

میروم تا آرام باشی ، تا از شر من و احساسم راحت باشی ،
میروم تا روزی پشیمان شوی ،حیف احساسات عاشقانه ام بود ،
میروم تا با کسی دیگر همنشین شوی
از تو میگذرم و شک نکن که فراموشت میکنم ،
هر چه شمع و شعله و آتش بود را در قلبم خاموش میکنم ….
نه اندیشیدن به تو فایده دارد ، نه فکر کردن به خاطره هایت ،
حالا آنقدر به دنبالم بیا تا خسته شود پاهایت….
تو لیاقت مرا نداری ، از تو میگذرم تو ارزشی برایم نداری….
کارت شده بود دلشکستن و بی وفایی ،
روز و شب من این شده بود که از تو سوال کنم کجایی؟؟
چرا پاسخی به دل گرفته ام نمیدهی ،
چرا سرد شده ای و مثل آن روزها سراغی از من نمیگیری؟
فکر کرده ای کیستی، برو با همان عاشقان سینه چاکت ،
برو که تو با یک نفر راضی نیستی!
از تو میگذرم بی آنکه تو را ببینم ،
محال است دیگر برگردم ، حتی اگر از غم و غصه بمیرم….
از تو میگذرم و بی خیالت میشوم ،
شک نکن بدون تو از شر هر چه غم در این دنیاست راحت میشوم
اشتباه گرفته ای ، من آن کسی که میخواهی نیستم ،
تا هر چه دلت خواست با دلش بازی کنی ،
میروم تا حتی نتوانی یک لحظه هم نگاهم کنی….
از تو میگذرم بی آنکه لحظه ای برگردم و تو را ببینم ،
یک روز بیا تا حساب تمام بی محبتهایت را از قلب شکسته ام برایت بگیرم

[ 6 / 10 / 1391برچسب:, ] [ 8:42 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]