هنوز دلتنگم ....

دلتنگم نه دلتنگ تو

 

دلتنگ اینکه یه روزی هوامو داشتی

 

دلتنگ اینکه هر لحظه به یادم بودی

 

دلتنگ هر دقیقه شنیدن صدات

 

دلتنگ تا صبح بیدار موندنت فقط به خاطر اینکه دل من گرفته

 

دلتنگ اینکه اسممو سوالی صدا کنی

 

دیدی ؟ من که دلتنگ تو نیستم !

 

[ 19 / 3 / 1394برچسب:, ] [ 5:5 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

حالم خوبه

نگران نباش ، ``حالِ من خوب است `` . بزرگ شده‌ام ........


دیگر آنقدر کوچک نیستم که در دلتنگی‌‌هایم گم شوم ..!


آموخته‌ام این فاصله ی کوتاه، بین لبخند و اشک ، نامش `` زندگیست `` ...


آموختم که دیگر دلم برای `` نبودنت `` تنگ نشود.


راستی، دروغ گفتن را نیز، خوب یاد گرفته‌ام ...!!


`حال من خوب است `` ... خوبه خوب ...

 

 

[ 16 / 3 / 1394برچسب:, ] [ 8:5 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

دلتنگی های من

گفتی بمان می خواستم اما نمی شد
گفتی بخوان بغض گلویم وا نمی شد
گفتم که می ترسم من از سحر نگاهت
گفتی نترس ای خوب من اما نمی شد
می خواستم ناگفته هایم را بگویم
یا بغض می آمد سراغم یا نمی شد
گفتی که تا فردا خداحافظ ولی آه
آن شب نمی دانم چرا فردا نمی شد.




دلتنگی های منو هیچ قلمی نمی تونه بنویسه


دلتنگی های من ازجنس سکوته


" سکوتی که در چشمان تو فریاد میشود "

[ 16 / 3 / 1394برچسب:, ] [ 8:3 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

سکوت تلخ

غمگين ترين جاي خاطره
اونجاييه كه كم كم
احساس ميكني
چهرش هم داره از يادت ميره...

 

 
 

 

من از نهایت بی نهایت ها حرف می زنم......

از اوج زیستن ها

از غربت و تنهایی

گله مندم

از این که در سراسر ابعاد این شهر خاموش

تو نیستی و من هستم

و می بینم بودنت را بدون من!

به امید روزی که .....چه انتظار بیهوده ایست این امید بی پایان من!؟

[ 16 / 3 / 1394برچسب:, ] [ 7:57 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

نیمکت خاطره ها

کنار نیمکت خاطره ها میگذرم ، سکوت می نوازد و درخت شاهد باران عشقم با ترانه باد می خواند . . .
دستم گم کرده راهش را ، بی جهت در جیبم می خزد ، پاهایم سنگین اند ، بار غمی به دوش دارم . . .

با هر گامم زیر پاهایم صدای خش خش رنج پاییز را میشنوم و اشک هایم را پشت سر می گذارم . . .

 

در بدنم جریان دارد حضورش اما با چشمم چیزی جز فاصله نیست . . .
با خودم می گویم به کجا می روم ؟ آن چه اینجا می جویم چیست ؟
در فکر هستم . من و او اینجا و ناگهان با هق هقم دیگر نواختنی نیست . . .

 

هوا سرد است تنها میگریم ، به یاد شبی که با او خندیدم ، آه من در کنار او و حضورش عاشقانه زیر باران رقصیدم و عطر نابش را بوییدم . . .
خندیدم ، از غم چشمهایش رنجیدم ، همه را پوستم گواه می دهد . . .

 

عاشقانه ، بی ترس ، بی لرز ، زیر بوسه های آسمان دست هایم را گرفت ، محو گرمای وجودش بودم که در دلم عشقی جاویدان را نوشت . . .

 

جلوی این نیمکت به درخت شاهد چشم می دوزم ، تنهایم ! اما امروز تکرار میکنم بودنش را و از نبودنش این جا تنها می سوزم . . .

باد سردی می وزد ، دست هایم گم می شوند در جیبم ، تنها به تنهایش و تنهاییم می اندیشم ، چشم های خیسم را می بندم . . .

 

[ 4 / 3 / 1394برچسب:, ] [ 9:26 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

قلبم میسوزد

قلبم میسوزد . . .
سوزشی ازروی زخم ها وترک هایی ک روزگاربرجای گزاشته . ..
آهای دنیا؟ دیگرچه ازقلبم مانده ک بندش بزنی ؟
تمام داروندارم راربودی بی انکه بدانی همه ی دارو ندارم او بود . . .
آری . . .
تونمیدانستی که من عمری زندگی کردم اما معنی انرازمانی فهمیدم که عشق را با او تجربه کردم
زمانی فهمیدم ک اسمان وزمین،خواب وبیداریو….همه دریک کلمه خلاصه میشدوان عشق بود
از عشق دلزده بودم،برایم معنایی نداشت…آنراچیزی میپنداشتم ک اصلاوجودنداشت . . .
اما…ازهمان لحظه ک آسمان سیاه نگاهم ب دریای ابی نگاهت گره خوردتمام این باورهارا نقض کردم!
زندگیم حال وهوای دیگری گرفت . . .
دم ازعشق ودوست داشتن وباتوبودن میزدم . . .
روزوشب،خواب وبیداری وخلاصه همه ی من درتوخلاصه میشدواین بودمعنای واقعی عشق…توتنهادرقلب من باشی ومن تنها درقلب تو!تنهای تنها . . .
زمانی ک می اندیشم که آن ساحل نگاهت،دریایی ازمحبتت همه وهمه تنها برای من است احساس غرورمی کنم . . .
خلاصه می گویم…من باتودراوج خوشبختی سیرمیکردم وغمی دردل نداشتم . . .
باوجودتوتمامی سختی هاورنج هاراتحمل میکرد،دیگراززنده بودن احساس سرخوردگی نمی کردم . . .
اما…نمیدانستم ارامش قبل ازطوفان ک میگویندهمین است !
تمام خوشی هایم ناخوش شد…رویاهایم تبدیل ب کابوس شد . . .
رفتی…!
رفتی ومرادردل بی کسی هاودردهایم تنهاگزاشتی . . .
رفتی بی آنکه بدانی بااین کار زندگی وهستیم رابرباد دادی . . .
معشوقه ی من؟!…
آخرچرا؟ب کدامین گناه نکرده مجازاتم میکنی؟
منی ک درتمام این مدت ازهیچ محبت و عشقی دریغ نکردم…منی ک باعشقت ب دنیافخرمیفروختم…منی ک شبهای سردم رادراغوش گرم توب سحرمیرساندم…
رسم عاشقی این نبود…
اما من همیشه دررویاهایم باتوسیرمیکنم جسمت درکنارم نیست اماروحت همیشه بامن است…
میدانم تورفتی…تنهایم گزاشتی اما…
همیشه درخاطرم هستی معشوقه ی من…
طبق عادت قرارملاقاتی باتودارم…
مثل همیشه راس ساعت بادسته گلی ازگلهای رز "روی همان صندلی پارک

 

[ 4 / 3 / 1394برچسب:, ] [ 9:19 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

چقدر سخته !!!!!

☆ ﭼﻘـــــــــــــــــــــــــــــــــﺪﺭ ﺳﺨـــــــــــﺘﻪ ☆
★ ﺁﺩﻡ ﻓﻘﻂ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺧﻮﺩﺵ ★

 

 

 

☆ ﭼﻘـــــــــــــــــــــــــــــــــﺪﺭ ﺳﺨـــــــــــﺘﻪ ☆
★ ﮐﺴﯽ ﻣﻌﻨﯽ ﻧﮕﺎﻩ ﺧﺴﺘﺖ ﺭﻭ ﻧﻔﻬﻤﻪ ★

 

 

 

☆ ﭼﻘـــــــــــــــــــــــــــــــــﺪﺭ ﺳﺨـــــــــــﺘﻪ ☆
★ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻧﯽ ﻭ ﺗﻮﯼ ﺩﻟﺖ ﯾﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﻏﻢ ﺑﺎﺷﻪ ★

 

 

 

☆ ﭼﻘـــــــــــــــــــــــــــــــــﺪﺭ ﺳﺨـــــــــــﺘﻪ ☆
★ﺩﻟﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ ﯾﻪ ﺑﻐﺾ ﺗﻮ ﮔﻠﻮﺕ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ ★
★ ﺍﻣﺎ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﺎﺷﯽ ﺑﺨﻨﺪﯼ ★

 

 

 

☆ ﭼﻘـــــــــــــــــــــــــــــــــﺪﺭ ﺳﺨـــــــــــﺘﻪ ☆
ﺩﻟﺘﻨﮓ ﺑﺎﺷﯽ ، ﺍﻣﺎ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﺎﺷﯽ ﺩﻟﺘﻨﮕﯿﺎﺕ ﺭﻭ ★
★ ﺳﺮﮐﻮﺏ ﮐﻨﯽ ﻭﺍﺳﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺎﺯﻧﯿﻨﺶ ★

 

 

 

☆ ﭼﻘـــــــــــــــــــــــــــــــــﺪﺭ ﺳﺨـــــــــــﺘﻪ ☆
★ ﻭﻗﺘﯽ ﻫﻤﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﻥ ، ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺟﻤﻠﻪ ﺩﻟﺖ ﺑﮕﯿﺮﻩ ★
★ ﻭ ﺁﺭﻭﻡ ﺁﺭﻭﻡ ﺗﻮ ﺩﻟﺖ ﺍﺷﮏ ﺑﺮﯾﺰﯼ ﻭ ﺑﺸﮑﻨﯽ ★

 

 

 

☆ ﭼﻘـــــــــــــــــــــــــــــــــﺪﺭ ﺳﺨـــــــــــﺘﻪ ☆
★ ﺩﻟﺖ ﻫﻮﺍﯼ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﻔﺴﺖ ﺭﻭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ★
★ ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ ﻟﻌﻨﺘﯽ ﻧﺰﺍﺭﻩ ★
★ ﯾﻪ ﺩﻝ ﺳﯿﺮ ﺩﺭﺩ ﻭ ﺩﻝ ﮐﻨﯽ ﺑﺎﻫﺎﺵ ★

[ 2 / 3 / 1394برچسب:, ] [ 5:50 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]