چه عیدی ؟؟؟؟

بدونه تو و

 

دستایه مهربونو

 

نگاه ماهت چه عیدی

 

حالا که قراره

 

دوباره به چشمام

 

نیفته نگاهت چه عیدی

 

چه تحویله سالی

 

تو وقتی که حالی ندارم

 

برایه یه لبخنده ساده

 

چه شوقی چه ذوقی

 

حدوده یه عمره

 

که احساسه خوبی بهت دست نداده

 

کدوم عید وقتی

 

قراره نیاد کدوم عید وقتی نمیبینمت

 

کدوم عید وقتی همه زندگیم شده حسرتو انتظارو غمت

 

کدوم عید وقتی قراره نیای کدوم عید

 

بهاری شدن کاره آسونیه نگاه کن چقد خونه بارونیه

 

دمه عیده اما پریشونیام به اندازه ایه که نمیدونیه

 

نه میتونم از عید چیزی بگم نه میخوام که تبریکیو بشنوم

 

یه نوروز دیگه داره میرسه تا من بیشتر از این بریزم به هم

 

[ 28 / 12 / 1393برچسب:, ] [ 9:5 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

خیلی سخته ...

میدونی غربت یعنی چی ؟
غربت یعنی از گرمای نفس های کسی که دوستش داری دور باشی

.

غمگینم…
همانند پرنده ای که به دانه های روی تله خیره شده و به این فکر می کند که چگونه بمیرد…؟
گرسنه و آزاد
یا سیر و اسیر…

.

میشه تنهایی بازی کرد
میشه تنهایی خندید
میشه تنهایی سفر کرد
ولی خدایی خیلی سخته تنهایی
تنهایی را تحمل کرد …!

.

یه دریا اشـــــــــــــــک برای ریختن دارم…
یه دل گرفته…
یه زندگی پر از خالی…
من سرشارم از تنــهایـــــــــی…

 

[ 17 / 12 / 1393برچسب:, ] [ 6:3 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

کجایی ؟؟( مرتضی پاشایی )

امشبم مثل هر شب دوباره برات گریه کردم
گریه کردم گریه کردم که شاید بدونی بگی برمیگردم
امشبم زول زدم مثل هرشب به عکست رو دیوار
گریه کردم گریه کردم که شاید بگیری تو دستای سردم

کجایی بیا خیلی تنهام
کجایی که تاریکه دنیام
برات مینویسم یه نامه
کجایی که غم تو چشامه

کجایی که من بی قرارم
کجایی که طاقت ندارم
کجایی بیا بسه دوری
چجوری تونستی چجوری

 

امشبم مثل هرشب یه نامه برات مینویسم مینویسم
مینویسم میخوام خون بشه چشم خیسم
امشبم پُر شده کاغذ از اسمت از اشک چشمم
مینویسم مینویسم میخوام باورت شه دیوونم عزیزم

کجایی بیا خیلی تنهام
کجایی که تاریکه دنیام
برات مینویسم یه نامه
کجایی که غم تو چشامه

کجایی که من بی قرارم
کجایی که طاقت ندارم
کجایی بیا بسه دوری
چجوری تونستی چجوری

مرتضی پاشایی

[ 10 / 12 / 1393برچسب:, ] [ 7:58 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]

کادوی تولد .....

 

واسه تولدت هدیه گرفتم،  با اینکه از دستام خیلی دوری

 

نمیخوام جام تو جشنت خالی باشه، به دستت میرسونمش یجوری.. 

 

دلم میخواد خودم اون لحظه باشم، تا جای کادو با من روبرو شی

 

خودم باشم ببینمت زمانی، پیرهنی که بهت دادمو میپوشی.. 

 

تولدت مبارکو خودم باید بگم بهت، کادویی که خریدمو خودم باید بدم بهت

 

کاشکی بهم خبر بدی بگی بیا تولدم، کاشکی میشد تولدت فقط تو باشی و خودم..

[ 2 / 12 / 1393برچسب:, ] [ 2:40 بعد از ظهر ] [ علی ]
[ ]