قلبم میسوزد . . .
سوزشی ازروی زخم ها وترک هایی ک روزگاربرجای گزاشته . ..
آهای دنیا؟ دیگرچه ازقلبم مانده ک بندش بزنی ؟
تمام داروندارم راربودی بی انکه بدانی همه ی دارو ندارم او بود . . .
آری . . .
تونمیدانستی که من عمری زندگی کردم اما معنی انرازمانی فهمیدم که عشق را با او تجربه کردم
زمانی فهمیدم ک اسمان وزمین،خواب وبیداریو….همه دریک کلمه خلاصه میشدوان عشق بود
از عشق دلزده بودم،برایم معنایی نداشت…آنراچیزی میپنداشتم ک اصلاوجودنداشت . . .
اما…ازهمان لحظه ک آسمان سیاه نگاهم ب دریای ابی نگاهت گره خوردتمام این باورهارا نقض کردم!
زندگیم حال وهوای دیگری گرفت . . .
دم ازعشق ودوست داشتن وباتوبودن میزدم . . .
روزوشب،خواب وبیداری وخلاصه همه ی من درتوخلاصه میشدواین بودمعنای واقعی عشق…توتنهادرقلب من باشی ومن تنها درقلب تو!تنهای تنها . . .
زمانی ک می اندیشم که آن ساحل نگاهت،دریایی ازمحبتت همه وهمه تنها برای من است احساس غرورمی کنم . . .
خلاصه می گویم…من باتودراوج خوشبختی سیرمیکردم وغمی دردل نداشتم . . .
باوجودتوتمامی سختی هاورنج هاراتحمل میکرد،دیگراززنده بودن احساس سرخوردگی نمی کردم . . .
اما…نمیدانستم ارامش قبل ازطوفان ک میگویندهمین است !
تمام خوشی هایم ناخوش شد…رویاهایم تبدیل ب کابوس شد . . .
رفتی…!
رفتی ومرادردل بی کسی هاودردهایم تنهاگزاشتی . . .
رفتی بی آنکه بدانی بااین کار زندگی وهستیم رابرباد دادی . . .
معشوقه ی من؟!…
آخرچرا؟ب کدامین گناه نکرده مجازاتم میکنی؟
منی ک درتمام این مدت ازهیچ محبت و عشقی دریغ نکردم…منی ک باعشقت ب دنیافخرمیفروختم…منی ک شبهای سردم رادراغوش گرم توب سحرمیرساندم…
رسم عاشقی این نبود…
اما من همیشه دررویاهایم باتوسیرمیکنم جسمت درکنارم نیست اماروحت همیشه بامن است…
میدانم تورفتی…تنهایم گزاشتی اما…
همیشه درخاطرم هستی معشوقه ی من…
طبق عادت قرارملاقاتی باتودارم…
مثل همیشه راس ساعت بادسته گلی ازگلهای رز "روی همان صندلی پارک
نظرات شما عزیزان:
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
پاسخ:چرا اینجوری نگام میکنی
اما
خالی از خاطره ام...
و لبریز از غم فرداها...
شرح حال من خسته,من دلگیر
دردنیای بی مهری ها...
جزسکوتی بی رنگ
چیز دیگری نیست...
دیگر..
به هیچ ندایی پاسخ نخواهم داد
حتی زندگی....
دیگران عاشقانه هاى مرا می خوانند و یاد عشق خودشان می افتند !
و تو… حتى نگاه هم نمی کنى …!

در بودنت
که این همه
نبودنت را درد میکشم...