تقویم دنیایم این سالها پرشده است از قرمز های بی دلیل …
اینجا که نباشی ، زندگی ام تا اطلاع ثانوی تعطیل میشود !
.
تمام زندگی ام را حراج کردم ولی او رفت و گفت : هیچ ارزانی بی علت نیست !
.
حواسم را پرت کرده ای …
آنقدر دور که دیگر یادم نیست “تو” رفته ای و “من” حواسم نیست !
.
لحظاتی وجود دارند که دراز کشیده ای و خیره به آسمان و یک چیزی مثل صاعقه وجودت را خالی میکند.
زیرلب میگویی : دیگه مهم نیست !
.
نمی توان هیچ کس را مجبور به انجام کاری کرد ، مجبور به داشتن حسی …
در نهایت به جایی می رسی که میفهمی هرکس دلیل خودش را دارد
و فقط میتوانی امیدوار باشی تا دلیل کسی بشوی و دلیل کسی بمانی …
نظرات شما عزیزان: