هر چه رفتیم و رفتیم ، از این رفتنها به چیزی جز حسرت نرسیدیم ، که آخر رسیدیم به راهی که حتی بن بست هم نبود ، و آنجا او دیگر مال من نبود
نه به فکر این بودم که گذشته های تلخ دوباره تکرار شوند ، نه فکر میکردم که شاید روزی دوباره تنها شوم
دلم گرفته و هیچ حسی به زندگی ندارم ، شاید این شعر خودم را هم دیگر نخوانم
نظرات شما عزیزان:

.gif)
.gif)
.gif)
معتقدم آنقدر زيبايي و لطافت پيرامونم وجود دارد که
در قلب و ذهنم جايي براي کينه و تفکرات منفي باقي نمي ماند
.gif)
وب زیبائی داری ب منم سر بزن خوشحال میشم
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)